به بهمن کیارستمی؛ واکنش نامتعارف تو را آرزومندم!

ساخت وبلاگ
فرقی نمی کند تو که هستی و جغرافیای ذهن ات کدام افق ها را به نظاره ایستاده است. فرقی نمی کند که در مسیرهای آزموده قدم بر می داری یا برای کشف حقیقت، تاریکی ها را در می نوردی.
 
به بهمن کیارستمی؛ واکنش نامتعارف تو را آرزومندم!

حتی لب به انکار و کتمان هم بگشاید، روزی از راه می رسد و او، و ما را به خلوت خود می برد. آن روز سفسطه رنگ می بازد و فقط حقیقت است که می ماند. در آن خلوتگاه آیینه خود خواهیم بود، و دیگر هیچ. هر چند در پس این خلوت، داوری ها همچنان ادامه خواهد داشت. داورانی نشان دار یا بی نشان، با ردا یا بی ردا، نتیجه حتی اگر یک هم باشد! آنچه خواست ما هم که باشد، باز هم فرقی نمی کند. حتی اگر تا جاودان جاویدان در گذرگاه اداوار داوری شود، باز هم دردی دوا نمی کند. اگر شاملو نبود و «در آستانه» نمی استاد، شاید با خنجری که بر قلب هایمان فرود آمد، از پا افتاده بودیم.
من از ما می گویم، تو را نمی دانم که روح ات خط خطی، نه! زخمی زخمی است. زخم هایی که دلمه خواهد بست، اما هرگز بهبود نخواهد یافت.
جمعه- حدود هشت و نیم صبح یازدهم تیر 1389 بود، وقتی وارد حیاط کوچک خانه سینما شدی تا تجربیات خود را با کسانی که نمی شناختی شان به اشتراک بگذاری. یادت هست؟ کارگاه آموزش تخصصی « از ایده تا متن » را می گویم. در یک مکان متعارف، غیرمتعارف بود نخستین دیدارت با یکایک کسانی که قرار بود برایشان از چند و چون شکافتن پیله و هوای پروانه شدن بگویی. ناشتایی هنرجوهایت را تدارک دیده بودی. از سارا شریعتی شنیده بودم که آدم ها را « واکنش» هاست که از هم متمایز می کند. اما کنش تو چنان بود که واکنش درخوری نیافته ام تا کنون. حرف هایت را به خاطر ندارم، اما آنچه در عمل از تو دیدم نشان از صداقت و بی ریایی تو داشت. با خود گفتم در اوج بزرگی چه ساده است و صمیمی، امیدوار و بخشنده، انگار آیینه ای از آثار عباس کیارستمی است. حقا که فرزند خلف این بزرگ مرد زمانه ماست.
« سکوت و وقفه و تردید و لمعات حضور» آنچه ما می اندیشیدیم درباره آثارش، چه بجا و به موقع گفت، داریوش شایگان نویسنده و استاد برجسته فلسفه این دیار در مراسم بدرقه آن بزرگ مرد اعصار که «گویی عباس کیارستمی هم مانند مارسل پروست در کتاب معروفش با نام درجستجوی زمان از دست رفته، به سبک‌وسیاق خود در پی جستن جوهر حقیقت بود.»
گاه درد حقیقت را تنها سکوت است که دوا می کند. مرثیه سرایی های من و ما راه به کجا خواهد برد! و این تنها روح توست که برای التیام باید به انتظار غبار زمان بنشیند. التیام و نه بهبود.
نه ممکن نیست.نه امشب، و نه شب های بی شمار آینده، هیچکدام چمدانی را که باندازه «پیراهن تنهایی» ات جا داشته باشد، به ارمغان نخواهند داشت.
اما از اینجا و همه جا «درختان حماسی پیداست» ترانه حماسه ای که عباس کیارستمی زیر درختان زیتون سرود، از زندگی حکایت داشت. زندگی بر مبنای صلح و دوستی، لابد صلحی که در آن عدالت جایش خالی باشد را عادلانه نمی دانی. صلح عادلانه برای همه، آرزوی همه است.
همه کسانی که در بیمارستان ها در انتظار سلامتی با قصور پزشکی دست و پنجه نرم می کنند؛ همه آن کسانی که روزهای طولانی در راهروهای تنگ و باریک محاکم قضایی انتظار قضاوتی منصفانه را چشم انتظارند، و با ناداوری به خانه بازمیگردند؛ همه آن کسانی که زیر پوست شهر سنگینی سلسله نامردمی ها را بر دوش می کشند، و منتظرند که یک منجی سکوت جامعه را بشکند. سکوتی که در عین «سادگی، پیچیدگی هایی دارد.» و شکست آن یک مصلح می خواهد که امیدوارمان کند به آنچه فروغ گفت، « دنیا زشتی کم ندارد، زشتی‌های دنیا بیش تر بود، اگر آدمی بر آن‌ها دیده بسته بود. امّا آدمی چاره ساز است.»
امروز یازدهم مرداد 1395 است، و من با مرور خاطره جمعه - یازدهم تیر 1389- حیاط خانه سینما، واکنش نامتعارف تو را آرزومندم.

                                          هنرجوی بهمن کیارستمی- عاطفه تلقانی   

سپهر عاطفه...
ما را در سایت سپهر عاطفه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : atefehtalqania بازدید : 102 تاريخ : چهارشنبه 17 شهريور 1395 ساعت: 18:33